یادداشتی بر کتاب«زنان وقتی خفته اند» نوشته عباس مهیادلایههای امیال «دریا»
هویت زنانه در جامعه ایران طی سالهای اخیر دگرگونیهای متعددی را شاهد بوده که در نتیجه، آن تصویر قبلی که اغلب زنان را افرادی غیر پویا، معصوم و عاری از هرگونه آزمون و خطا نشان میداد، جای خود را به تصویر زنانی داده است که سکون و یکنواختی را بر نمیتابند بنابر این، معمولاً اغلب آنها میل به تحرک و پویایی دارند. بسیاری از این زنان در مقطعی از زندگی خود، حرکاتی را اغلب با نگاه متعالی و رو به رشد شروع میکنند که بالطبع نتیجه این شروع ماجراجویانه بستگی به موقعیت فردی و اجتماعی این افراد دارد که تا چه اندازه بستر برای رشد و تعالی آنها مناسب است. رد پای این موقعیت زنانه را میتوان در رمان «زنان وقتی خفته اند» نوشته عباس مهیاد دید؛ اثری که زنان و خواستهها و امیال ماجراجویانه آنها را در مرکز ثقل خود قرار داده و در اشکال مختلف به این مسئله پرداخته است.
با آنکه نویسنده این اثر متعلق به دنیای مردهاست اما سعی کرده نگاهش معطوف به جهان زن ها باشد.
راوی اصلی زنی به نام «دریا» است که از همان ابتدای اثر به روایت بحرانهای زندگی شخصی خود میپردازد و در ادامه پای افراد دیگری هم به ماجراهای رمان باز میشود. از جمله خواهران دریا (مرجان و فریبا) و همسر اول دریا (امیر هوشنگ) و در ادامه هم شخصیت«حسام» که به نوعی انتخاب دوم دریا برای ادامه زندگی است اما قطعیتی در آن دیده نمیشود. بخشهای اولیه رمان به شدت گرایشهای واقع گرایانه دارد و رد پای زندگی روزمره را با وضوح بیشتری میتوان در جای جای آن دید، اما هر چه داستان به بخشهای پایانی نزدیک تر میشود، میل و گرایش به صحنههای فرا واقعی هم بیشتر میشود. نویسنده تلاش کرده چند لایه از یک زندگی را به نمایش بگذارد؛ آن هم در در مکان ها و موقعیتهای مختلف که هر کدام به نوعی مکمل دیگری است. مخاطب در ابتدای اثر با شخصیت زنی مواجه است که از موقعیت زندگی شخصی خود راضی نیست. در همان فصل اول با صراحت به این موضوع اشاره میکند: «من با امیر هوشنگ رابطه احساسی صمیمانهای نمیتوانم داشته باشم.» با این حال، دیدگاه این شخصیت از زندگی مشترکی که با همسرش، امیر هوشنگ شروع کرده به نوعی تن دادن به مرحلهای از زندگی و به بیان دیگر، رویه اجباری آن است: «برای من امیرهوشنگ فقط نشانهای برای وارد شدن به مرحلهای دیگر از زندگی بوده است. نمیدانم چگونه همدیگر را تحمل خواهیم کرد.» این شروع با صراحت، اوج بحران در زندگی این زوج را به مخاطب یادآوری میکند و در ادامه، کشمکشهای زوج دریا- امیر هوشنگ رفته رفته به مرحله بحرانیتری هم وارد و در نهایت زندگی مشترک آنها از هم پاشیده میشود. اگر این بخش از داستان را یک روی سکه زندگی دریا و بخش واقع گرایانه آن فرض کنیم، روی دیگر آن، آشنایی دریا با حسام است که از منظر دریا، موقعیت مطلوب و رویایی محسوب میشود. شاید برای همین است که نویسنده این بخش دوم را با رویکرد فرا واقعی روایت کرده که به نوعی تأکیدی به رویایی و غیر واقعی بودن این نوع از زندگی مشترک است. شخصیت حسام به همان اندازه که برای دریا خواستنی و دوست داشتنی است، به همان اندازه دور از دسترس و رویایی است. در بخشهای پایانی و در دل حوادث رمان، داستان کوتاهی به قلم حسام آورده میشود که در آن، شخصیتهای مختلف در هم تنیده میشوند و هر یک، چهره دیگری را نشان میدهند. این بخش با آن که در تکمیل دیدگاه نویسنده مؤثر است اما به ریتم داستان لطمه میزند. نویسنده در این قسمت از داستان حرفهایش را به طور مستقیم بیان میکند، در حالی که در بخشهای دیگر، همین هدف را با اتکا به تکنیکهای مؤثر نویسندگی دنبال کرده و بیشتر موفق بوده است. در هر دو بخش، تأکید نویسنده بر این مفهوم استوار است که امیال مختلف هر فرد، در قالب شخصیتهای مختلف در زمانها و مکانهای مختلف خود را نشان میدهد. همانطور که شخصیتهای زن در بخشهای مختلف داستان، لایههای مختلف شخصیت دریا را نشان میدهند، مردهای مختلف در موقعیتهای گوناگون هم لایههایی از شخصیت امیرهوشنگ را به نمایش میگذارند که در نهایت مفهوم واحدی را بیان میکنند.
علی الله سلیمی
پاییز 95